بسم الله الرحمان الرحیم

بسم الله الرحمان الرحیم
☜ . سلام ؛ مدتی است دچار بیماری و کسالتی مزمن شده ام که تمرکز و حضور ذهن را برای نوشتن مطالب محصول تحقیق و مطالعات شخصی ام را با وقفه مواجه نموده. لذا به سیاق چند پست گذشته مطالب و موضوعات بازنشرشده و مرتبط با مشی"سره" ارائه میگردد. پیشاپیش از تفصیل نسبی مطلب پوزش خواسته و از صبوری و همراهی شما سروران محترم سپاسگزاری می کنم .
پس از عملیات بیت المقدس که منجر به فتح خرمشهرگردید؛عطف به استراتژی جدید ایران مبنی بر تنبیه م و ورود به خاک عراق ؛ درحد فاصل تاخیری که بین عملیاتهای بیت المقدس و رمضان بوجودآمد؛ دشمن بعثی اقدام به استفاده از "تاکتیکی" مرسوم درجنگهای کلاسیک ؛ موسوم به زمین مسلح نمود که در عملیاتهای مسلم بن عقیل؛والفجرمقدماتی و والفجر1 وغالب عملیاتهای پس از آنها رزمندگان ما پیش از رویارویی با دشمن ابتدا می بایستی با این زمینها می جنگیدند. در نحوهء رویارویی رزمندگان با این تاکتیک دشمن ؛ ازسوی راویان و نویسندگان خودی داستانهای ناموثقی را برای تبیین مظلومیت رزمندگان اسلام و عظمت حماسهءعبور ازاین موانع تعریف کرده و نوشته اند که قبلا به آن پرداخته ام . آنچه در پی می آید مصاحبه ای خواندنی و موثق با "سردارمهندس علی ولیزاده" فرزند و برادر سه شهید باعنوان من یک تخریبچی هستم » می باشد که در آن دوران مسئولیت تخریب جنگ را بر عهده داشته است.
**تاکتیک زمینهای مسلح چیست؟
"تاکتیک زمینهای مسلح" همانطور که از نامش یافت میشود به معنای این است که زمین مورد تملک مسلح به ادوات و تجهیزات نظامی میشود که دشمن را برای ورود به آن غیرقابل نفوذ خواهد کرد. به عبارت بهتر در "تاکتیک زمینهای مسلح" از تجهیزاتی استفاده میشود که فکر را از دشمن میگیرد که مهمترین این تجهیزات نظامی "مینهای جنگی" و سیم خاردارهای وسیعی هستند که کار نفوذ یا پیشروی را سخت میکنند.رزمندگان حاضر در عملیاتهای ذکر شده، با زمینهای پوشیده از سیمخاردار و مینهای متنوع مواجه بودند؛ به همین دلیل آنها بیشتر با این زمینها میجنگیدند تا با نیروهای نظامی دشمن.
✍️ .
* لطفاً خودتان را معرفی کنید؟
بنده علی ولیزاده، فرزند شهید حاج آقا ولیزاده و برادر شهیدان حاج اصغر حاج اکبر و امیر ولیزاده هستم که در دوران دفاع مقدس مسئولیت تخریب قرارگاه خاتم الانبیا را بر عهده داشتم. پس از جنگ هم سازماندهی بچههای جنگ را بر عهده داشتم که سرانجام به راهاندازی مجمع پیش کسوتان بچههای تخریب کشور انجامید که مسئول این مجمع هستم و در کنار برادران به نشر ارزشهای دفاع مقدس با برپایی یادوارهها و همایشها مشغولم، که از فعالترین مجموعههای رزمندگان دفاع مقدس در این حوزه است.
در سال ۱۳۶۸ از سپاه استعفا دادم، ولی مشاورههایی به عزیزانمان در حوزههای نظامی میدهم، که با گروهی از این عزیزان بسیجی و سپاهی در راه اندازی شرکتی در پاکسازی مینها از مناطق جنگی ایران توفیق داشتهایم که تجربیاتمان را در عراق و سریلانکا و لبنان نیز متجلی کردهایم به گونهای که فعالیتهای این شرکت مورد تأیید سازمان ملل قرار گرفته است.
ما سایتی داریم به نام معبر نور که سایت خوبی است. خاطرات برادران تخریبچی با عنوان فرماندهان ورود ممنوع هم در این سایت منتشر میشود و به زودی به صورت کتاب بیرون خواهد آمد.
* تخریبچی چیست و تخریبچی چه کسی است؟
تخریبچی نخست بر نفس خود، کنترل دارد. تخریب در تمام دنیا وجود دارد، ولی در دفاع مقدس ما حکایت چیزی دیگر است و بایستی یک ویژگیهای شخصیتی داشته باشد. تخریبچیها در جهان باید خلاقیت، سرعت عمل در کمترین زمان و جرأت ریسک، بیباک داشته و شجاع باشند. رزمندگان ما علاوه بر اینها، باید ویژگیهای دیگری نیز داشته باشند. اطاعت پذیری از رهبری و ولایت و نگاه جهادی و دینی به موضوع است که مانند علی عاصمی، رحیم بردبار، حسین کربلایی، علی ناظمپور، محسن نیک واحدی، احمد جهانبخش، رضازاده و بهزاد قبادی و دیگر شهدای بزرگ تخریب.
تخریبچیها دارای یک شخصیت خاص بودند که این خصوصیت را دیگران ندارند یا کمتر دارند. همچنین در جنگ تحمیلی به دلیل آنکه تصور میشد تخریبچیها به دلیل ویژگی کارشان که دارای ریسک بالا و خطر همیشگی بود به شهادت نزدیکترند. این افراد به خودسازی و تعالی روحی بیشتری میپرداختند. مثلا خودم بسیار ریسک پذیر هستم و از کارهای روزمره لذت نمیبرم. ورود من به تخریب هم به این موضوع مربوط میشد.
اولین میدانهای مین دشمن بعثی در دوران دفاع مقدس در مناطق جبهه طراح و دب حردان در نزدیکی اهواز و هویزه و حمیدیه و سوسنگرد بود که میرسید به کرخه و فکه و مهران و سرپل ذهاب و کورموش و پایین بازی دراز.
* نحوه ایجاد میدان موانع توسط ارتش عراق چگونه بود؟
اولین میادین مین عراقیها که سیستمهای روسی بسیار حجیم بود و سخت و طاقتفرسا، مینهایی از رده خارج بود، چون سیستم ارتش عراق سیستم روسی بود.
تنها نیرویی نظامی که در شب از میدان مین میگذشتند نیروهای رزمنده ایران بودند به ویژه در سالهای اول جنگ. این باعث شد که دشمن در مورد میدان مین خود تدبیری بیندیشد چون این نوع میدانهای مین نمیتوانستند جلو پیشروی رزمندگان اسلام را که با شجاعت و بدون ترس از مرگ آن هم در شب به دشمن م حمله میکردند و از میدانهای وسیع مین میگذشتند بگیرد. اینجا بود که دشمن به تغیییر سیستم میدان مین خود اندیشید.
عراق با تغییر سیستم روسی به سیستم ایتالیایی و امریکایی و ورود مینهای گوجهای و فیلتری و مانند آنها که با دست و ماشین مین کاری کاشته میشدند و یا حتی با بالگرد هم میتوانستند این میدانها را پخش کنند و در زمین کار گذاری شوند.
یعنی عراق هم در نوع شکل و سیستم میدان مین و هم در نوع مین کاری و با استفاده از مینهای جدید این ناتوانی خود در برابر رزمندگان ما را میخواست جبران کند به گونهای که جدیدترین مینهایی که در جهان تولید میشد، چه مینهای جهنده و یا ضد نفر و ضد خودرو به عراق داده شد و تا مقابل پیشروی رزمندگان ما کار شوند.
در بخش آب ـ خاکی
در بخش آبی ـ خاکی هم عراق از میدانهای جدید مثل مین سی دی ۲۲ که در جهان ممنوع است و چسبنده در آبی استفاده کردند. و بدین ترتیب تکنیک مین عوض و نسل جدید و قویتری آمد و آرایش مینها صد برابر شد.
* خصوصیات و تمایزات بچههای تخریبچی نسبت به بقیه چه بود؟
نیروهای تخریب ما در جنگ تحمیلی بسیار شجاع بودند و انگیزه بینظیری داشتند و چه در غرب و چه در جنوب، چه در دشت و بیابان و چه در آب و دریا خوب عمل میکردند و همه را به حیرت وامیداشتند. نیروهای تخریبچی هم در ویژگیهای شخصی و هم در ویژگیهای سیستم برتری داشتند و نام خود را به عنوان نیرویی بینظیر در سیستم و برنامه ریزی و شخصیت در تاریخ جنگهای جهان به ثبت رساندند.
نیروهای ما باید از میدانهای وسیع مین عبور کنند. چندین روز قبل شناسایی میکردند و در کنار نیروهای اطلاعات عملیات مشکلات راه را میدیدند و شناسایی دقیق میکردند تا در هنگام عملیات مشکلی پیش نیاید.
سازمان تخریب بسیار مهم بود و بدون حضور این عزیزان دفاع مقدس ما کامل نمیشد و عملیاتی بدون تخریبچی معنی نمیدهد و محقق نمیشود.
* خاطراتی از جمله خوابیدن روی سیم خاردار و افتادن روی مین برای باز کردن معبر چه حکمتی داشت؟
در این باره حرفهایی زده شده و حتی فیلم هم ساختهاند و ما اعتراضات خود را اعلام کرده و گفتهایم اگر مدارک و مستنداتی در عبور از میدان مین به این نحو دارند، بیاورند. به نظر من در این مسأله در حق بچههای تخریب جفا شده است. در حقیقت ما درون معبر روی مین میرفتیم، ولی به این معنا که برویم پا بزنیم نیست. چراکه وقتی شما در دل شب میروید مین را پیدا کنید ممکن است یک مین جا بماند و دیده نشود که در حین عبور خودمان یا نیروها آسیب میدیدند. اما اینکه ما معبر نزنیم و نوار معبر نکشیم و بگوییم روی میدان مین بدوید و یک عدهای مجروح و شهید شوند و معبر باز شود اصلاً وجود نداشته است.
جنگ ما جنگ ایثار و گذشت بوده است اما مشکلی هست که متأسفانه در محیطهای دانشگاهی و فرهنگی هم بعد از جنگ به آن دامن زدهاند و آن اینکه انگار ما هیچ تفکری و هیچ تدبیری در جنگ نداشتهایم. در صورتی که ما برای انجام یک عملیات حداقل شش ماه قبل به دستور آقا محسن برای عملیات شناسایی حرکت و همچنین از عکسهای هوایی استفاده میکردیم و اطلاعات لازم را به انواع مختلف به دست میآوردیم و تحلیلهای منطقهای انجام میشد و حتی برای مشخص شدن تعداد معبرها و ترتیب اینکه هر تیپ چند معبر و در کجاها داشته باشد، بحثها داشتهایم.
در خصوص سیم خاردار باید گفت این مطلب در برابر آن ایثارهایی که بچهها داشتند چیز عجیبی نیست چرا که آنها آمده بودند جانشان را فدا کنند و اما اینکه شما فکر کنید در جایی آموزش میدادیم که شما باید بپرید روی سیم خاردار وجود ندارد. به دلیل این است که وقتی شما به سیم خاردار میرسیدید همه یگانها برانکارد داشتند و روی سیم خاردار میانداختند و از آن عبور میکردند و همچنین همه سیم خارداربر داشتند. البته ممکن است در یک جایی این دو امکان نبوده و اگر کسی این کار را کرده است اوج فداکاریاش بوده است. اما اینکه به عنوان یک متد باشد اصلا نبوده و حتی جزء آخرین برنامههای فکریمان هم نبوده و ما به هیچ کس نگفتهایم باید روی میدان بدود تا راه باز شود!
جنگ ما با تدبیر و تفکر بوده و این نبوده است که بدون منطق و دلیل پیش برود، بلکه در کنار توکل بر خدا و رهبری یک مرجع تقلید و مردی الهی، در اوج تدبیر و تعقل و منطق کارها را انجام میدادیم و ماهها قبل از عملیات دست به کار میشدیم و کارهای مقدماتی یک عملیات در اوج تعقل و منطق از لحظه اول همراه و تا آخر عملیات این تعقل حاکم بود.
در کنار اطاعت پذیری از رهبر و فرمانده کل قوا امام خمینی (ره) این تعقل و منطق جاری بود و در جای جای دفاع مقدس ما نمود داشت.
* نقش روشهای ابداعی و ابتکاری در تخریب چگونه بود؟
با این پشتیبانی که جهان از ارتش م عراق در جنگ تحمیلی داشت، ما با توکل به خدا و خلاقیتهای بچههای رزمنده از فرماندهان تا نیروهای رزمی و عادی توانستیم در برابر جهانیان بایستیم. مثلا در عمیلات والفجر ۸ میبایستی اصل غافلگیری دشمن را رعایت میکردیم؛ عملیاتی که برای بیشتر نظامیان جهان، عملیاتی سنگین بود که این فاصله را نیروهای رزمنده از آبی خروشان و وحشی عبور کنند و به دشمنی که استحکاماتش در ساحل فاو زبانزد بود، حمله کرده و آنجا را تسخیر کنند غیر قابل قبول بود.
عبور سه لشکر از آن رودخانه بسیار بعید به نظر میرسید، زیرا فردای عملیات نیاز به پلهایی متعدد و مستحکم است که نیروهای بعدی و پشتیبان را به نیروهای حمله کننده برساند و این با امکانات فراوان و بیشمار که ما نداشتیم امکان پذیر نمیدانستند.
در عملیات والفجر ۸ همه پلهای ما روی رودخانههای اروند و بهمنشیر و کارون توسط عراق نابود شدند ولی با توکل و خلاقیت بچهها به سرعت پلهای موقت جایگزین آنها شدند و توانستیم فتح فاو را تثبیت کنیم و چند سال در آن شهر و مناطق مهم اطراف آن باشیم.
در مورد عملیات والفجر ۸ باید بگویم که شرایط آب متغیر بود؛ مثلا در رأس البیشه و فاو در جایی که مد بود، آب به موانع عراق چسبیده و سرعت آب زیاد بود، ولی در جایی دیگر که جزر بود آب از ساحل دور بود و سرعت کمی داشت. یعنی در هنگام شناسایی، بر اثر همین تغییر جو و جزر و مد، ممکن بود جایی غیر از این منطقهای که میخواستیم دربیاییم. گاه خود را گم میکردند که با طناب کمی این مشکل حل شد و از هم جدا نمیشدند.
در ضمن در مورد استفاده از بیسیم در عملیات میبایستی به گونهای باشند که از آب خیس نشوند که با تیوپ و لاستیک محکم آنها را بستیم که آب وارد آنها نشود. دیگر اینکه با صدای خروش رودخانه وحشی اروند، خبررسانی، مشکل بود، در حالی که به هیچ وجه نباید سر و صدایی بلند میشد. برای این مشکل هم از چراغهایی بزرگ و پروژکتور استفاده کردیم که نور آنها فقط از پشت یعنی سمت خودمان دیده میشد و از سوی عراقیها و مقابل هیچ نوری دیده نمیشد.
در مورد اصل عبور از رودخانه تا خط عراق موضوع موانع را باید در نظر میگرفتیم. موانع عبارت بودند از ضد هاور کرافت، سلسله سیم خاردارهای حلقوی ضد غواص و نیز میل گردهای حدودا دو متری که به صورت در هم جوش خورده بودند و شکل ستاره یا هشت پر داشتند. هر کدام از اینها مانع ورود نیروهای غواص ما به خط مقدم و خاکریز عراق در ساحل رودخانه بودند. برای حل این مشکل از لولههای پولیکا استفاده کردیم و به هم وصل کرده بودیم که آن را روی موانع میانداختیم و آن را میپوشاند.
ماهها قبل از عملیات در مناطق مشابه محل عملیات مانورهایی انجام دادیم. برای این طرحهای مبارزه با موانع طرحهایی داده و روشی ابتکاری عمل میکردیم و هر کدام از لشکرها به فراخور منطقه عملیاتیشان با خلاقیتهای بچههایشان طرحهایی و پیشنهاداتی برای برداشتن این موانع دادند که مورد بررسی و آزمایش قرار گرفتند و به نتایج خوبی رسیدیم که بسیاری از آنها در عملیات با موفقیت انجام شدند. اینها بخشهایی از خلاقیتهای بچههای رزمنده بود.
به خوبی به یاد دارم که روزی با شهید علی عاصمی از هور برمیگشتیم که متوجه شدیم گروهی از بچهها جمعاند و در مورد مشکل نیهای هور با هم حرف میزنند. متوجه شدیم آنها نیهای بالایی را که میزنند چون ریشههایشان در زمین است، ریشه قطع نمیشد و در زمین میماند و بعد از مدتی دوباره بالا میآید. مثلا راه را میبندد به گونهای که راه عبور افراد و وسایل نقلیه را میبست و برای ما مشکل ایجاد میکرد. برای این حل این مشکل، لولههای پولیکای ۴ اینچی آوردیم و مواد منفجره داخل آن قرار دادیم و به میان این نیهای بلند بردیم و منفجر کردیم که این نیها را تکه تکه و به اجزای کوچکتری تبدیل میکرد و مشکل رفع میشد.
* چرا اولین و آخرین نیروها همیشه تخریبچی هستند؟
نیروهای تخریبچی از اولین نیروهایی است که در عملیات وارد میشد تا لحظه آخر و حتی عقب نشینی. از مرحله شناسایی تا تثبیت مناطق فتح شده و یا حتی در مراحل مختلف عقب نشینی که میبایست وسایل را منهدم میکرد. تا حالا هم که در مرحله پاکسازی است باز هم ما و تخریبچیها هستیم که مشغول پاکسازی مناطق از مین و مواد منفجره هستیم. اولین و آخرین نفر رزمنده در عملیات، تخریبچی بود.
بسیجیها از بزرگترین عوامل ترس دشمن در عملیاتها و البته تمام دوران دفاع مقدس بودند. به خوبی به یاد دارم که در عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ دشمن بسیار آماده و با هوش بود و با فرماندهی فردی نظامی و کار کشته مثل ماهر عبدالرشید در برابر ما بود که بسیار از بسیجیها میترسید و دستور داده بود که در مناطقی که بسیج در برابر ارتش عراق است چندین بار کاملا بمباران کنید و از کشته شدن همه آنها یقین حاصل کنید چون اگر یک نفر از بسیجیهای آن منطقه هم زنده و لو مجروح باشد کار خودش را میکند.
* حضور نیروهای کم سن و سال در تخریب چگونه بود؟
در بین نیروهای تخریبچی افرادی بودند که وقتی آنها را میدیدیم تعجب میکردیم و باور نمیکردیم که قدرت ولایت و ایمان این قدر باشد که نوجوانی با عشق و شوریدگی و آزادی از همه قید و بندهای دنیوی، خود را به خطرناکترین یگان یعنی تخریب برساند و به سختترین مأموریتها برود. مثلا یک بسیجی داشتیم که معلول مادرزاد بود و خودش را به تخریب معرفی کرده بود و هنوز هم زنده است. او که بدون عصا قادر به راه رفتن نبود در شبهای عملیات و یا زمانهای خنثی سازی میدانهای مین، خودش را روی زمین میکشید و با دقت و سرعت تمام مینها را خنثی میکرد.
* عامل اصلی موفقیت بچههای تخریب چه بوده است؟
یکی از عوامل این رشادتها و حضور در جبههها وجود رهبری به بزرگی حضرت امام خمینی (ره) بود که مردی الهی بود و بچههای رزمنده، شادی او را در نظر داشتند.
عملیات خیبر عملیاتی بسیار سخت و طاقت فرسا بود و در جزیره مجنون که آن را تصرف کرده بودیم کار، گره پیدا کرد. همان روز سردار شهید ابراهیم همت آمد و گفت که حضرت امام (ره) پیام داده است که به بچهها بگویید که باید جزیره را حفظ کنند و بمانند و لو آنکه کربلا شود. با همین پیام کوتاه بچهها در سختترین شرایط ماندند و جزیره را حفظ کردند. یا در قضیه آزادسازی مهران که امام (ره) فرمودند مهران باید آزاد شود با همین عقیده و اندیشه ولایی، آزاد شد چون رزمندگان، به حضرت امام (ره) اعتماد و ایمان داشتند.
فضای جنگ هر چه از آغاز آن دورتر میشد و جنگ بیشتر طول کشید فضای معنوی بیشتر و بهتری حاکم شد، به گونهای که معنویت و توکل و ایمان بچهها روز به روز بیشتر شد و اصلا با روزهای اولیه جنگ قابل قیاس نبود. این منحنی رشد معنوی و نظامی و ایمانی و خلاقیت که از نفس گرم و مسیحایی امام خمینی (ره) بود، چشمگیر بود و نمود پیدا کرد.
"سردارمهندس علی ولیزاده "
مسئول تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء در دوران دفاع مقدس
بسم الله الرحمان الرحیم
* دروغ بزرگ "امواج انسانی" در دفاع مقدس
French infantry charging in the early stages of World War I
از نسل حاضر در دوره دفاع مقدس گرفته تا نسل امروزین، با واژهای به عنوان "امواج انسانی" آشنا هستند. غیر از جنگهایی که با سلاح سرد و آرایش لشگرها در میدان جنگ در تاریخ گذشته سراغ داریم، در عصر حاضر و در دوره سلاح های گرم، بکارگیری تاکتیک "امواج انسانی" سابقه در جنگ های جهانی اول و دوم دارد. در طول جنگ هشت ساله عراق و ایران نیز، حداقل دو بار گزارش بکارگیری این تاکتیک را از سوی ارتش عراق در عملیات والفجر 8 و کربلای 5 برای انجام پاتک علیه نیروهای ایران داشته ایم.
معنای حقیقی این تاکتیک – که دارای بُعد منفی نیز می باشد- آن است که نیروهای پیاده، براساس طراحی انجام شده برای عملیات، تعداد فراوان خود را بر دشمن تحمیل نموده و بدون توجه به تلفات سنگینی که متحمل می شوند به هجوم خود ادامه داده و خود را به خطوط دفاعی یا استقراری دشمن نزدیک نمایند.
جنگ جهانی دوم
تاکتیک امواج انسانی در معنای حقیقی، چیزی فراتر از "قبول تلفات معقول"، "شجاعت" و "استقامت" در هجوم است. زیرا در این تاکتیک، به جای آن که عواملی نظیر حجم آتش، قدرت مانور، فریب دشمن، سازمان رزم و تجهیزات جنگی، به عنوان عوامل اصلی در نظر گرفته شوند، صرفا "کمیّت بالای نیروی مهاجم نسبت به نیروی مدافع" به عنوان عامل اصلی در نظر گرفته می شود و سایر عوامل (حجم آتش، قدرت مانور و . ) در خدمت این عامل اصلی قرار می گیرند.
مقایسه آن با تاکتیک ایران در جنگ تحمیلی
در نبردهایی که ایران انجام می داد، هیچ گاه از روش "تحمیل نیروی بسیار به دشمن" استفاده نشد. زیرا نیروهای ایران در هنگام حمله، در اغلب موارد از نیروی پدافندکننده کمتر بودند! با توجه به این که بدنه نیروهای عملیاتی را افراد داوطلب تشکیل می دادند، جمع آوری و سازماندهی این نیروها در فصول مختلف سال، تابع عوامل دیگری نظیر کشت و برداشت محصولات کشاورزی، زمان امتحانات تحصیلی، گرما و سرما و . بود و لذا هیچ گاه در طول هشت سال دفاع مقدس، سازمان مورد نیاز برای انجام یک عملیات به طور کامل فراهم نشد، چه رسد به آن که نیروی عملیاتی از حدّ مورد نیاز فراتر رفته، و با تاکتیک "امواج انسانی" از آن استفاده شود.
فرماندهان سپاه با اطلاع از طولانی بودن مقاومت و جنگ در برابر صدام، در طراحی عملیات ها به حفظ نیروی داوطلب برای بقای توان رزم و بازسازی سریع آن توجه ویژه ای داشتند و لذا بهداری رزمی سپاه در سال های پنجم تا هشتم دفاع مقدس یکی از نادرترین تجارب رزمی را در تاریخ جنگ های جهان پدید آورد، به گونه ای که نظام امداد و انتقال مجروح از داخل دسته های رزم شکل می گرفت و در عین کمبود نیروی تکور، دو تا چهار نفر از هر دستۀ رزمی 22 نفره را به خود اختصاص میداد.
روشن است که در صورت بی اهمیت بودن جان رزمندگان، و استفاده از نفر در برابر گلوله؛ سازماندهی دسته های رزمی می بایست پر از نیروی مسلح تکور باشد و اختصاص 2 نفر امدادگر (تا 4 نفر به همراه حمل مجروح) در همۀ دسته های رزمی، ضرورتی نداشت. در حالی که ت حفظ و بازسازی نیرو در زمان جنگ، اقتضاء نمود تا در هر دسته رزمی دو تا چهار نفر بعنوان امدادگر و حمل مجروح سازماندهی شوند.
همچنین در تاکتیک امواج انسانی، آن چه موجب قطع هجوم و اعلام توقف آن و قبول شکست می شود، اتمام نیروی مهاجم است. امّا در عملیاتهای سپاه نظیر کربلا 4 و بدر، دستور توقف و یا عقب نشینی، به دلیل آگاهی یافتن فرماندهی نسبت به لو رفتن عملیات، یا در برخی عملیاتهای دیگر به علت عدم تسلط بر مواضع حساس و قابل پدافند در زمان مقرر، صادر شد و این دستور ناظر بر حفظ سازمان و نیروهای رزمنده بود.
از سوی دیگر در تاکتیک امواج انسانی، عمدتاً نبرد در روز انجام می گیرد تا علاوه بر ایجاد وحشت در دل نیروی مدافع (از مشاهده حجم فراوان نیروی تکور)، از عقب نشینی و فرار احتمالی نیروهای مهاجم نیز جلوگیری شود. امّا عملیات های سپاه عمدتاً در تاریکی شب صورت می گرفت و همه اقدامات مربوط به کاهش تلفات از جمله غافلگیری، اجرای مانور فریب، بکارگیری صحیح آتش، انجام مانور و . به اجرا درمی آمد.
البته در عملیات های سپاه، شجاعت و از خودگذشتگی نیروهای داوطلب، موجب گشایش گره های عظیم و غلبه بر موانع و مشکلات بزرگ پیش پا بود. طبعاً غلبه بر ترس و انتقال آن به دل دشمن، از ویژگی ها و هنرهای یک رزمنده است.
شاید مانور شجاعانه و روحیه فداکارانه رزمندگان ما، که در موارد نادر و صحنه های خاصی موجب از جان گذشتگی برخی رزمندگان شده باشد، به غلط چنین تصوری را ایجاد کرده باشد که ما در طول دوران جنگ تحمیلی و در تمام نبردهای خود، از تاکتیک "امواج انسانی" بهره گرفته ایم.
جدول زیر، نمایی مقایسه ای از تاکتیک امواج انسانی و مانور شجاعانه را به نمایش می گذارد.
در این جدول "شجاعت نیروی تکور و فداکاری او" در مقایسۀ با "بی توجهی فرماندهی به ارزش جان انسانها" به روشنی تفکیک گردیده است.
علت رواج تهمت "امواج انسانی"
با این که تاکتیک رایج در نبردهای ایران، هیچگاه استفاده از امواج انسانی نبوده و با شاخصه های چنین تاکتیکی نیز تناسب نداشت، امّا این تهمت از همان زمان جنگ تحمیلی رواج یافت و به نظر می رسد، رواج چنین تهمتی دارای 3 منشأ بوده است:
در منشأ خارجی می توان گفت عراق این اصطلاح را درباره حملات ایران بکار گرفت و سایر کشورها و خبرگزاری های غربی نیز با هدف تخریب روحیه رزمندگان و مدافعین از این واژه برای توصیف تاکتیک ایران در حملات استفاده کردند.
به هر حال دشمن در مواجهه با رزمندگانی که از مرگ نمی هراسیدند، نیاز به اقدامی جهت تخریب روحیه و انجام عملیات روانی روی قوای داوطلب ایرانی داشت، و سایر کشورها و خبرگزاری ها، یا با همین انگیزه و یا بدلیل عدم فهم صحیح این پدیده و به دلیل ناباوری نسبت به توان رزم و مانورهای شجاعانه و حساب شده سپاه، این واژه را به کار بردند.
امّا منشأ داخلی، برای رواج این تهمت، دارای سابقه ای همسان با منشأ خارجی اش نبود. درداخل، رواج این تهمت، خاستگاه های متفاوتی داشت. از علاقمندی فیلمسازان و داستان نویسان به خلق صحنه های مهیج گرفته، تا رقابتهای منفی در عرصۀ اندیشه نظامی و برخوردهای ی و جناحی با مساله جنگ می توانست موجب شود تا این تهمت از زبان داخلی ها نیز به انحاء مختلف تکرار شود و به تضعیف ارزشها و فداکاری ها بینجامد.
سومین منشأ، ریشه در قصور و یا بی توجهی اندیشه پردازان نظامی سپاه داشت. بی هیچ تعارف باید پذیرفت که جنگ ما دارای شاخصه های خاصی بود که نیاز به نام گذاری و تئوری پردازی جدید داشت. این امر در طول دوران دفاع مقدس انجام نگرفت و یا به طور شایسته و کامل شاهد چنین فعالیتی از سوی اندیشه پردازان نظامی و نویسندگان دفاعی نبودیم.
به همین جهت، تفکیک بین عوامل و شاخصه های اصلی تاکتیک "امواج انسانی"، و "مانور شجاعانه" در عرصۀ ادبیات دفاعی کشور حاصل نشد و این تهمت که در سالهای قبل به لحاظ حضور شاهدان عینی چندان جدی گرفته نمی شد، به طور جدی و خطرناکی در حال انتقال به نسل بعد است. چیزی که میتواند آنان را از انتخاب میراث افتخارآمیز پدرانشان یعنی "مانور شجاعانه" دور نماید.
به جرأت می توان گفت که تاکتیک امواج انسانی با مشخصه های بیان شده، در هیچ نبردی از نبردهای مقاومتی در روزهای اول گرفته تا اجرای عملیات های هجومی از سوی نیروهای ایرانی بکار گرفته نشد.
اما آن چه کاملا با شاخصه های این تاکتیک همخوانی دارد، از سوی ارتش عراق در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو رخ داد. نیروی عراقی بدون توجه به تلفات سنگین از بصره تا کارخانه نمک در زیر آتش دقیق و سنگین توپخانه ایران با تلفات بسیار برای اجرای پاتک بر علیه نیروهای ایران وارد منطقۀ درگیری می شد. گزارشها حاکی از انتقال نفرات گارد ریاست جمهوری عراق به وسیله اتوبوس از بصره تا کارخانه نمک است. اتوبوس هایی که زیر آتش هدایت و طراحی شدهء توپخانهءساحلی ایران، با تلفات بسیار بالا به مقصد می رسیدند.
این تاکتیک لااقل یکبار دیگر در جریان عملیات کربلا 5 از سوی ارتش عراق در غرب کانال ماهی (و شمال کانال زوجی) مورد استفاده قرار گرفت و نگارنده این سطور خود شاهد و حاضر در این صحنه بود. نیروهای پیاده ارتش عراق با فشار جوخه های اعدام به سمت کانال زوجی هجوم آوردند تا با تصرف آن، قوای ایرانی را که از کانال پرورش ماهی عبور کرده بودند، از پهلو مورد فشار قرار دهند و خود را به پل کانال ماهی برسانند تا ارتباط نیروها را با عقبه قطع کنند. امّا به دلیل مانور هوشمندانه و موضع گیری صحیح نیروهای ایرانی و هماهنگی کامل پیاده و توپخانه، این نیروها هرگز نتوانستند به جنوب کانال زوجی برسند. در حالی که تعداد نفرات اندکی، در حد یک گروهان از ل 41 ثارالله، به دفع این پاتک پرداختند تا جایی که کانال زوجی از اجساد عراقیها پر شد! و دشت شمال کانال هم صحنه ای دلخراش را از جنازه های پراکنده و خودروهای زرهی سوخته به نمایش گذاشت.
شاید تصمیم گیری صحیح، داوطلبانه و ایثارگرانۀ رزمندگان در برخی موارد (که تعداد آن به انگشتان دست هم نمی رسد) مثل عبور از میادین مین، به ذهن ها چنین القاء کند که این عمل در راستای تاکتیک امواج انسانی بوده است! این اتفاق با آن که هیچگونه گزارش رسمی و مستندی مبنی بر وقوع آن در دست نداریم، امّا دارای احتمال وقوع منطقی است و می توان احتمال صحت چنین گزارش هایی را در موارد خاص پذیرفت. آنچه مسلّم است این است که این روش، هرگز یک روند جاری و جزو راهبرد نیروهای ایرانی نبوده و در طراحی مانورها، تدابیر ویژه ای برای عبور از موانع و شناسایی معابر و . اتخاذ می شد.
محتمل است که در صحنه ای از صحنه های جنگ، نیروی تخریبچی شهید شده باشد، یا دشمن بر اثر حادثه ای از حضور نیروی خودی در پشت موانع مطلع شده باشد، که در چنین حالتی باقی ماندن ستون مهاجم در پشت میدان مین منجر به قتل عام همۀ ستون می شود. طبعاً رزمندگان فداکار و هوشمند با ایثارگری خود اقدام به نجات جان بقیه همرزمان خود می نمایند و این اتفاق هرچند نادر و کم شمار، امّا با اهمیت و قابل افتخار است.
این نقطه قوت و هوشمندی و ایثارگری و شجاعت را که رزمنده ای برای حفظ جان دیگران از جان خود گذشت می کند، نمیتوان تاکتیک امواج انسانی نام نهاد. این ظلم بزرگی است که افتخارات دفاع مقدس را با تهمتی ناهماهنگ با عنوان "امواج انسانی" از بین ببریم.
باید بدانیم که منابع غربی با تکرار واژه امواج انسانی» اصرار بر این دارند تا شجاعت فرماندهان و ایثارگری رزمندگان ما را تخطئه کنند و علاوه بر کوبیدن فرماندهان و تصمیم گیرندگان و مجریان جنگ، نقطه قوت ملت ما را از او سلب نمایند.
در جایی که ماجرای دهقان فداکار، تنها یکبار در تاریخ کشور رخ میدهد و برای ترویج روح فداکاری و انساندوستی، به کتابهای درسی راه می یابد، شایسته نیست تا هوشمندی، ایثارگری و وقت شناسی انسان هایی پاک و بی نظیر را که با فدا کردن جان خود، امنیت امروز ما را تضمین نمودند به سُخره گرفت.
نادر نوروزشاد
راوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در دوران جنگ
Attention .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*
بسم الله الرحمان الرحیم
☜. اشاره : سایت تاریخ ایرانی»درتاریخ مهرماه 1395 بخشی ترجمه شده از کتابجنگ ایران و عراق» نوشتهء "پیر رازو" را منتشر نمود.نظر به مهم بودن عنوان واطلاعات ارائه شده در مطلب ذیل؛ از این وجه که مطلب توسط شخص ثالثی که کشورمطبوعش نیز از حامیان یکی از طرفین درگیر بوده و دسترسی به اطلاعات برایش ممنوعیتی نداشته ؟ اهمیت پیدا می نماید. لذا بدون توضیح اضافه عین مطلب مندرج درسایت مذکور جهت مطالعه و بهره برداری همراهان ایفاد می گردد.
تاریخ ایرانی:نمیتوان اوضاع ی خاورمیانه و خلیج فارس را بدون آگاهی از جنگ ایران و عراق درک کرد. تأثیر این جنگ بر خاورمیانه همچون تأثیر جنگ جهانی اول بر اروپاست.» پیر رازو (PIERRE RAZOUX)، رئیس موسسه تحقیقات استراتژیک در پاریس با این باور کتاب جنگ ایران و عراق» را نوشته که متکی بر حجم عظیمی از اطلاعاتی است که دیگر محققان غربی فاقد آن بودند. در طول جنگ سفارت تنها دو کشور فرانسه و آلمان، در تهران و بغداد فعال بودند. رازو به گزارشهای وابستگان نظامی سفارت فرانسه در هر دو پایتخت دسترسی داشت. اما آنچه که برای او بسیار مهم بود دسترسی به نوارهای ضبط شده در دفتر صدام حسین بود. این نخستین گزارش غربی است که تا این میزان از آرشیو صوتی صدام بهره برده است. همچون نیکسون، صدام نیز در دفاترش دستگاه شنود نصب کرده و نزدیک به ۲۵ سال تمامی مکالمات و ملاقاتها را ضبط کرده بود. دولت ایالات متحده به رازو اجازه داد تا به هزاران صفحه از این رونوشتها دسترسی بیابد. تاریخ ایرانی» در سالگرد آغاز جنگ ۸ ساله ایران و عراق، فصلهایی از نسخه انگلیسی این کتاب (با ترجمه نیکولاس الیوت، ۲۰۱۵) را منتشر میکند:
******
*در شرایطی نرمال، به طور منطقی رژیم عراق نمیتوانست جنگی علیه ایران به راه اندازد. مساحت ایران چهار برابر بزرگتر از عراق و جمعیت ایران، سه برابر جمعیت عراق بود. درآمد نفتی ایران، دو برابر درآمد عراق از ذخایر نفتیاش بود. شهرهای کلیدی ایران فاصله امنی با مرزها داشتند و به خوبی به وسیله برجهای زاگرس محافظت میشدند. از سوی دیگر، پایتخت ایران ۴۶۰ مایل (۷۴۰ کیلومتر) دورتر از جبهه جنگ و در عمق فلاتی قرار داشت که به وسیله کوهستان مرتفع البرز مشرف به دریای خزر محافظت میشد. جمعیت ایران جوانتر بود و این کشور ذخیره قابلتوجهی از سربازان در اختیار داشت. در نهایت، بودجه نظامی ایران، ۶۰ درصد بیشتر از بودجه نظامی عراق بود اما در عین حال درصد کمتری از تولید ناخالص ملی را در مقایسه با عراق شامل میشد (چهار درصد ایران در مقابل ۵.۶ درصد عراق). حکومت ایران نسبت به رژیم عراق از قدرت مانور مالی بیشتری برخوردار و تنها نقطه ضعف ایران مربوط به شبکه خط لوله نفتی متمرکز در دشت ساحلی خوزستان بود. مکان اصلی میدانهای بزرگ نفتی، محل اصلی رسوب هیدروکربن (اهواز)، بندر کلیدی (خرمشهر)، پالایشگاه حیاتی (آبادان) و از همه مهمتر دو پایانه نفتی (خارک و بندر امام خمینی) همگی در خوزستان واقع بودند. به استثنای رودخانهها و باتلاقها، عراق از منابع طبیعی دفاعی و بازدارنده برخوردار نبود. کلانشهرهای آن در نزدیکی خط مقدم قرار داشتند، به عنوان مثال، فاصله بغداد تا مرز از طریق جاده ۱۰۰ مایل (۱۶ کیلومتر) و از طریق هوایی، ۶ دقیقه بود.
*بصره، دومین شهر بزرگ عراق در قلب تیررس ایران قرار داشت. ژنرالهای عراقی باید سفت و سخت به زمین تکیه میکردند؛ حال آنکه همتایان ایرانیشان میتوانستند به دفاع انعطافپذیر در عمق تکیه کنند. به طور خاص، شبکه نفتی عراق به خاطر تقسیم شدن میان دو مرکز تولید که ارتباطی با یکدیگر نداشتند (یکی در منطقه کرکوک در شمال و دیگری در بصره در جنوب) موقعیت آسیبپذیری داشت. عراق برای جبران ضعفهای ساختاریاش، خود را به شدت تجهیز کرده و ارتش خیرهکننده ۲۵۰ هزار نفری دست و پا کرده بود که چهارپنجم آن عضو نیروی زمینی این کشور بودند. نیروی زمینی شامل سه رسته، ۱۲ لشکر (۵ لشکر زرهی، ۲ لشکر مکانیزه و ۵ لشکر پیاده نظام) و ۶ تیپ مستقل متشکل از ۱۷۵۰ تانک، ۲۳۵۰ وسیله نظامی دیگر و ۱۳۵۰ قطعه توپخانه بود. ارتش مردمی» که یکپنجم نیروی زمینی عضو داشت، ارتش عراق را بیش از پیش تقویت میکرد و به عراق در لشکرهای پیادهنظام برتری میبخشید.
*ارتش مردمی (بسیج مردمی) همچنین در سراسر کشور برای حفاظت از رژیم مستقر بود. نیروی هوایی شامل ۲۹۵ هواپیمای جنگنده تقسیمشده در ۱۸ اسکادران پراکنده در ۱۱ پایگاه هوایی عراقی بود؛ به علاوه ۶۰ جنگنده قدیمی نیز در انبارها قرار داشتند که در صورت بروز تلفات تا زمان تحویل جنگندههای جدید، جبران مافات کنند. ارتش آسمان، بخشی از نیروی هوایی، به طور ویژه برای حمایت از نیروی زمینی عمل میکرد و شامل ۳۰۰ فروند هلیکوپتر بود که ۵۸ فروند از آن برای نبرد ضدتانک تجهیز شده بودند. سیستم ضدهوایی بر شبکه بزرگی از رادارهای ردیاب، ۹ تیپ مجهز به موشکهای سطح (زمین) به هوا و مسلسلهای هوایی واکنش سریع متکی بود. این واحدها که در حساسترین مکان مستقر بودند، در کنار حفاظت از واحدهای نظامی، از ظرفیت شلیک مدام ۴۰۰ موشک زمین به هوا برخوردار بود. بر روی کاغذ، این واحدهای ضدهوایی، چتری قدرتمند بر قلمرو عراق گسترانده بودند. سر آخر، نیروی دریایی، عضو ضعیف ارتش عراق، فقط ۱۴ قایق جنگنده، ۳ کشتی جنگنده در زمین و دریا و ۲۸ قایق گشتی سبک، شامل ۱۰ اژدر در اختیار داشت. این ادوات و تجهیزات کمجان در پایگاههای دریایی بصره همچون امالقصر، فاو و دهانه شطالعرب که به وسیله ۴ گردان دریایی حفاظت میشد، تقسیم شده بود.
*ساختار نیروهای نظامی عراق از مدلی هیبریدی (چندگانه) برخوردار و از هر دو الگوی نظامی بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی الهام گرفته بود. واحدهای زرهی و مکانیزه بر اساس الگوی ارتش شوروی سازماندهی شده بودند اما ساختار لشکرهای پیادهنظام شبیه به مدل ارتش بریتانیا بود. دفاع ضدهوایی به طرح کلی اتحاد جماهیر شوروی وفادار مانده در حالی که نیروی هوایی عراق به شکل اسکادرانهای مستقل، شبیه نیروی هوایی سلطنتی (بریتانیا) سازماندهی شده بود. باید گفت که این نیروها به وسیله ادوات نظامی شوروی تجهیز شده و اغلب آنها، قدیمی و فرسوده بودند. با وجود نامرغوب بودن ناوگانها، اما این تجهیزات به دلیل غولآسا بودن از این حسن برخوردار بودند که به آسانی نگهداری شوند.
*تجهیزات واقعا مدرن ارتش عراق محدود به ۵۴ فروند جنگنده میگ–۲۳ (تازه همانها نیز از نوع صادراتی بوده و نسبت به تسلیحات مشابهی که شوروی برای عملیات نظامی خود ساخته بود، کمتر قابل اعتماد بودند)، ۱۸ هلیکوپتر جنگنده 24-Mi، کمتر از ۱۰۰ تانک T-72، دویست ماشین جنگی پیادهنظام 1-BMP و ۶۰ موشکانداز زمین به هوای 6-SAM بود. مقدار محدود تجهیزات نظامی عراق که ساخت شوروی نبود به برزیل (ماشین Cascavel) و فرانسه (Panhard M-3) و AML-۶۰/۹۰ ماشین سبک زرهی، Alouette III، Gazelle (غزال)، Super Frclm و هلیکوپترهای پوما متعلق بودند. مقدار قابلتوجهی تسلیحات، به ویژه میراژ 1-F به فرانسه سفارش داده شده اما در زمانی که عراق مهیای حمله به ایران میشد، هنوز به بغداد تحویل داده نشده بود. در مجموع، کارایی ارتش عراق متوسط بود. یک دلیل مهم این بود که نهاد ارتش به شدت ی و قوای خلاقیت و ابتکار عمل از ارتش سلب شده بود. فقط افسران و سربازانی که میتوانستند در زمینه حضور در میدان جنگ علیه حریفی کاملا مجهز، فخرفروشی کنند، آنهایی بودند که هفت سال پیش در جنگ یوم کیپور در جبهه جولان جنگیده بودند. خیلی از آنها قربانی تصفیههای موفق صدام در ارتش شده بودند. از همینرو، تعداد سربازان آبدیده در جنگ بسیار محدود بود. از دیگر سو، نیروهای پیادهنظام عراق در جریان جنگ علیه کردها در نیمه اول دهه ۱۹۷۰، تجارب بسیار حیاتی کسب کرده بودند. از بخت بد آنها، گرایش ارتش عراق متأثر از الگوی نظامی اتحاد جماهیر شوروی، به سمت مکانیزه شدن بود و ژنرالهای ارتش تصمیم گرفته بودند تعداد رو به افزایشی از گردانهای کلاسیک پیادهنظام را به واحدهای پیادهنظامی بدل کنند که سوار بر ماشینهای جنگی پشت سر تانکها حرکت کرده و از آنها محافظت میکنند. این افراد پیادهنظام برای هجوم به سنگرهای دشمن تعلیم ندیده بودند و انگیزه آنها سیراب نشده بود. تنها نیروهای نظامی نخبهای که صدام میتوانست روی آنها حساب باز کند، عبارت بودند از تیپ زرهی گارد جمهوری، نیروهای ویژه و نیروهای مهندسی که نیروی هوایی اصلی رژیم عراق محسوب میشد. فرماندهان و خلبانهای نیروی هوایی بسیار نازپرورده و از امتیازات زیادی برخوردار بودند.
*ارتش ایران شامل ۲۱۰ هزار نفر بود که سهچهارم آنها اعضای نیروی زمینی و شامل یک یگان نظامی، ۷ لشکر (۲ لشکر زرهی، ۳ لشکر مکانیزه و یک لشکر پیادهنظام)، ۷ تیپ مستقل مجهز به ۱۷۱۰ تانک، ۱۹۰۰ ماشین جنگی مختلف و ۱۱۰۰ توپخانه بودند. همزمان، شمار ارتش پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه)، متشکل از پاسداران و بسیج، یکششم نیروی زمینی تخمین زده میشد؛ گرچه نرخ افزایش جمعیت سپاه به سرعت بالا میرفت. نظام انقلابی قصد داشت امتیازات خاصی به این نهاد نظامی اختصاص دهد. سپاه برخلاف ارتش که در نظر حکومت همچنان مورد سوءظن بود، به طور کامل خود را وقف نظام انقلابی کرده بود. سپاه از واحدهای مستقلی تشکیل شده بود که به تدریج جایگزین پلیس شده بود و به هیچ کس جز رهبر انقلاب پاسخگو نبود. حکومت عزم خود را جزم کرده بود واحدهای عظیمی از پاسداران (در سطح لشکر و تیپ) ایجاد کند و درجه نظامی پاسداران را به طور چشمگیری ارتقا بخشد.
*نیروی هوایی که برای سالها نیروی نخبه ارتش شاهنشاهی تلقی میشد، ۴۲۱ هواپیما که در ۲۳ اسکادران در ۹ پایگاه هوایی مستقر بودند در اختیار داشت. به دلیل کمبود خلبان، قطعات یدکی و ضعف در امور نگهداری، فقط نیمی از آنها قابلیت حضور در عملیات داشتند. تناقضآمیز است که نیروی هوایی مقادیر قابلتوجهی ذخایر قطعه یدکی و مهمات در اختیار داشت اما این ذخایر به وسیله سیستم کامپیوتری پیچیده در چندین منطقه دورافتاده در کشور پراکنده شده بودند؛ سیستمی که به وسیله مهندسان آمریکایی طراحی شده ولی به دلیل فراخوانده شدن آنها به ایالاتمتحده ناتمام مانده بود. در این میان، تکنیسینهای ایرانی خود را مسئول انبارگردانی مقادیر معتنابهی تجهیزات دیدند که نه فهرست اقلام و اصلاحات آن را در اختیار داشتند و نه نقشههای مربوط به آنها را. قطعات یدکی بدون برچسب بودند و برای مهندسان ایرانی تشخیص قطعه یدکی متعلق به جنگنده فانتوم از قطعه کناریاش که متعلق به رهگیر تامکت یا هلیکوپترهای کبرا بود، امری دشوار مینمود. از آن بدتر، بسیاری از تکنیسینهای قدیمی ترک خدمت کرده و آنهایی که مانده بودند، خود را وقف وظیفهای با هراس بیپایان کرده بودند تا سیستم مدیریتی منسجمی ایجاد کنند اما زمانی که تخاصم میان عراق و ایران آغاز شد، آنها فاصله زیادی تا پایان کار داشتند. امتیاز اصلی نیروی هوایی، چهار بوئینگ ۷۴۷ با قابلیت تبدیل به پستهای فرماندهی هوایی و ۱۰ بوئینگ با قابلیت سوخترسانی بود؛ امری که به خلبانهای ایران اجازه میدهد بسیار بیش از همتایان عراقی خود در آسمان باقی بمانند و در صورت نیاز به عمق خاک عراق هجوم ببرند.
*تجهیزات سبک نیروی هوایی و نیروی زمینی شامل ۸۰۰ هلیکوپتر بود که از این مقدار فقط یکسوم از قابلیت حضور در عملیات برخوردار بودند. سیستم دفاع ضدهوایی متشکل از ۶۰ پادگان مجهز به موشکهای زمین به هوا و مسلسلهای واکنش سریع بود. شبکه شناسایی هوایی گرچه بسیار مدرن بود اما همچون نیروی هوایی از معضل فقدان کنترل و نگهداری به وسیله متخصصان رنج میبرد. این شبکه شناسایی، تمام شهرهای کلیدی و پایگاههای هوایی به اضافه مرزهای ایران با شوروی را پوشش میداد اما در عین حال، خلأ و شکافهایی زیاد داشت که به هر خلبان مجرب و مصمم عراقی اجازه میداد با پرواز در اغلب مناطق هوایی ایران راه گریز داشته باشد. از طرف دیگر، نیروی دریایی ایران هنوز قدرتمندترین نیروی دریایی در خلیج فارس بود. این نیرو ۳ نابودگر، ۴ ناو محافظ، ۴ رزمناو مجهز به توپ، ۹ قایق موشکانداز (به اضافه ۳ قایق دیگر که به فرانسه سفارش داده شده بود)، ۵ کشتی جنگنده در زمین و دریا، ۱۰ کشتی امدادی، ۳۵ هلیکوپتر و همچنین ۲۶ قایق سبک گشتزنی، شامل ۱۴ هواپیمای آبنشین (قایق پرنده) که قابلیت حملاتی ویرانگر به سکوهای نفتی دشمن داشتند در اختیار داشت.
*این کشتیها عموما در پایگاههای دریایی ایران در بندرعباس، در کنار دریای عمان و بوشهر در کرانه خلیج فارس پهلو گرفته بودند. ساختار نظامی نیروهای ایرانی، الهامگرفته از سیستم آمریکایی و بریتانیایی بود. ترکیب لشکری ارتش ایران به طور خیرهکنندهای به ارتش ایالات متحده شباهت داشت؛ تعداد محدود از لشکرهای بسیار عظیم، پرجمعیت و به غایت مجهز که به لطف پشتیبانی قدرتمند، قادر بودند مستقل از یکدیگر دست به عملیات بزنند؛ گرچه به طور خاص انعطافپذیری چندانی نداشتند و به شدت متکی بر لجستیک بودند. از سوی دیگر، تیپ و گردانهای ایران به سبک ارتش بریتانیا سازماندهی شده و برخوردار از نیروی واکنشدهنده و جامعالمهارت بودند. نیروی هوایی، بازتولید مدل نیروی هوایی ایالات متحده بود؛ دستههای جنگندههای آماده عمل که برای مأموریتهای خاص تخصص داشته و هر یک از دو یا سه اسکادران شامل حدود ۲۰ هواپیما تشکیل شده بودند. ترکیب نیروی هوایی ایران نیز یادآور مدل آمریکایی بود: یگانهای ترکیبی متشکل از چندین هواپیمای گشت و شناسایی، حملونقل و گردان هلیکوپترهای ضدتانک. سازمان نیروی دریایی ایران به طور مستقیم الهامگرفته از ارتش سلطنتی بریتانیا بود.
*طنزآمیز است؛ در شرایطی که ایرانیها پس از انقلاب هر گونه رجوع و بازگشت به غرب را پس میزدند، ساختار غرب را برای ارتش خود برگزیده بودند. انعکاس مضاعف این دوگانگی در تجهیز تمامعیار ارتش ایران به وسیله ابزار و تجهیزات آمریکایی و انگلیسی هویدا بود، امری که وظایف لجستیک ارتش را پیچیده کرده بود. به جز نیروی هوایی که به طور کامل به وسیله تسلیحات آمریکایی تجهیز شده بود، بقیه تجهیزات ارتش از کشورهای متعددی تأمین شده بودند که از استاندارد مشابه یا حتی مدل عملیاتی یکسانی برخوردار نبودند. افرادی که فرمان تانکها را در اختیار داشتند، باید بسته به اینکه سوار بر یک تانک پاتون آمریکایی هستند یا تانک چیفتن بریتانیا، واکنشهای آنی خود را دوباره میزان میکردند. افرادی که پشت توپخانه قرار میگرفتند نیز حال و روز مشابهی داشتند، یک روز خود را پشت سیستم موشکی زمین به هوای هاک» و روز دیگر پشت "سیستم راپیر" بریتانیا میدیدند. اوضاع از این هم پیچیدهتر بود و نیروی زمینی، هزار ماشین زرهی حملکننده پرسنل BTR-60 در اختیار داشت که اوایل دهه ۱۹۶۰ از اتحاد جماهیر شوروی تحویل گرفته بود؛ زمانی که شاه تصمیم گرفته بود روابط دوستانهای با مسکو برقرار کند. با وجود پراکندگی چشمگیر، این تجهیزات بسیار مدرن بودند و همین امر، برتری نظامی قابل ملاحظهای به ارتش ایران میبخشید. اغلب سیستمهای تسلیحاتی ایران (جنگندههای فانتوم و تامکت، موشکهای زمین به هوای هاک، موشکهای رزمناو MK-5 و سپر) از سیستمهای مشابه عراقی به مراتب بهتر بودند. هر چند در عمل، با توجه به کمبود قدرت حفظ و نگهداری و نبود پرسنل آموزشدیده، خیلی از این تسلیحات قابل استفاده نبودند و از اینرو، ایران ناچار شد برای تأمین تجهیزات خود تعداد زیادی از هواپیماها، تانکها و هلیکوپترها را اوراق کرده و از آنها قطعهبرداری کند. به اضافه، واحدهای نظامی برای ایستادگی در مقابل شورشیها، حفظ نظام و پوشش مرزها در تمام کشور پراکنده شده بودند. در نتیجه از زمان آغاز تخاصم میان ایران و عراق، فقط نیمی از ارتش ایران برای مواجهه با نیروهای عراقی در موقعیت قرار داشت.
* فارغ از جنبههای کمیتی، ضعفهای کیفی ارتش انقلابی ایران نیز باید مورد تأکید قرار گیرد؛ امور اجرایی بیش از حد معمول ی شده بود، حضور مقامات ی، قدرت ابتکار عمل افسران نظامی را مختل کرده بود، رقابت میان ارتش و پاسداران انقلاب بالا گرفته بود، تعامل و هماهنگی میان شاخههای مختلف نظامی منسجم نبود و در نهایت، ارتش از کمبود نیروی آموزشدیده در رنج بود. از آنجا که ارتش ایران از تجربه حضور واقعی در جنگ به شدت مکانیزه محروم بود، مورد آخر یعنی کمبود نیروی آموزشدیده به طور خاص دردسرساز بود. دورترین خاطرهای که افسران میتوانستند به خاطر بیاورند، کمک ارتش شاهنشاهی به ارتش عمان در اوایل دهه ۱۹۷۰ در نبرد علیه شبهنظامیان جبهه مردمی برای آزادی خلیج اشغالشده عربی» بود. نبردهای تازهتر هم به درگیری با کردهای پیشمرگه عضو PDKI، جبهه خلق برای آزادی فدائیان اهواز و شورشیان بلوچ و آذری مربوط میشد. هیچ یک از این حریفان به تسلیحات سنگین، هلیکوپتر، هواپیمای جنگنده یا تانک مجهز نبودند.
*زمانی سربازان ایران برای مواجهه با لشکرهای زرهی شوروی آموزش دیده بودند اما عمده آن فوت و فنهایی که آموخته بودند، پس از انقلاب اسلامی از یادشان رفته بود. اوضاع در سطوح بالای نظام هم تعریفی نداشت. تغییرات گسترده در مناصب بالای نظام هم به بهبود اوضاع در ارتش منجر نشده بود. در کمتر از ۱۵ ماه، سه وزیر دفاع و سه فرمانده ارتش، جای خود را به دیگری دادند. در سطوح بالای ارتش، افرادی روی کار آمدند که از اعتبار کامل انقلابی برخوردار بودند اما در عوض، تجارب عملیاتی و توانایی فرماندهی بسیار ناچیزی داشتند. بدتر از آن اینکه هیچ ژنرال و سرهنگی وجود نداشت که بتواند ادعا کند یک استراتژیست حقیقی است.
*اوضاع پاسداران نیز از این بهتر نبود. سپاه پاسداران نیازمند فرماندهی بود که آنها را در میدان جنگ رهبری کند، نه فقط کسی که بتواند میزان تعصب مذهبی هویدا در رفتار آنها را تخمین بزند. در حالی که روی کاغذ، ارتش ایران از عراق قدرتمندتر بود اما در عالم واقع به ویژه به دلیل تعداد بالاتر جنگندهها و ماشینهای جنگی، ضریب نیروی جنگی عراق بالاتر بود. در خط مقدم، به طول بیش از ۵۶۰ مایل (۹۰۰ کیلومتر) که از عمق کردستان تا دهانه شطالعرب امتداد داشت، تعداد نیروهای عراقی دو برابر نیروهای ایران بود و در برخی واحدهای خط مقدم، میزان برتری عراق به چهار به یک میرسید. بدیهی است که این برتری قرار نبود تا ابد به طول انجامد اما درباره طرح بغداد برای حمله برقآسا و غافلگیرکننده به ایران، موضوع تعیینکنندهای بود. با آگاهی از این مسائل، راحتتر میتوان تصمیم صدام برای پذیرش ریسک حمله به ایران را درک کرد.
deare friends .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you
******
THE IRAN-IRAQ WAR
PIERRE RAZOUX
Translated by Nicholas Elliott
The Belknap Press of Harvard University Press
Cambridge, Massachusetts
London, England 2015
Copyright © 2015 by the President and Fellows of Harvard College
Originally published as La Guerre Iran-Irak, 1980–1988: Première guerre du Golfe
Copyright © Perrin, un département d’Edi8, 2013
بسم الله الرحمان الرحیم
✍️ از آنجا که احساس می کنم پست قبلی/linkچنانکه قبلا" هم اشاره کردم پربحث بوده وموجب سئوال همراهان همیشگی "سره" قرار بگیرد؛ 2فایل صوتی و تصویری ذیل جهت کمک به تبیین بحث الحاق می گردد متذکر میگردد ذیل پست اصلی/link در وبگاه جناب درودیان مباحثی صورت گرفته که مطالعه آنها و پاسخ جناب درودیان به علت طرح مسئله کمک می کند:
☜ نخست فایل تصویری صحبتهای سردارقاسم سلیمانی پیرامون فیلم های سینما که به این موضوع پرداخته اند:
⏪ سپس فایل صوتی سخنرانی شهید حسن باقری در جمع فرماندهان جنگ ؛ بعد از عملیات رمضان در مرداد ماه 1361
بسم الله الرحمان الرحیم
خود قضیه غدیر جزء سنت است و ما بعد باید درباره آن بحث کنیم. ولی از آیاتی که در این مورد در سوره مائده وارد شده یکی این آیه است: یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ - تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ 1» (اینجا لحن، خیلی شدید است) ای پیامبر! آنچه را که بر تو نازل شد، تبلیغ کن و اگر تبلیغ نکنی رسالت الهی را تبلیغ نکردهای. مفاد این آیه آنچنان شدید است که مفاد حدیث مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ امامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیةً. اجمالًا خود آیه نشان میدهد که موضوع آنچنان مهم است که اگر پیغمبر تبلیغ نکند، اصلًا رسالتش را ابلاغ نکرده است. کتاب امامت و رهبری(صفحه39) شهید مطهری
بسم الله الرحمان الرحیم
* آسیب شناسی فرهنگ دفاع مقدس 2
*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجستهی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده میباشد،
به راستی شهدای ما هیچ کدام اهل تحلیل و دعواهای ی، مقابله با جریانات متحجر و التقاطی، دفاع از مظلوم و فریاد علیه چپاولگران و سرمایه داران زالوصفت، درگیری با اسراف کنندگان بیت المال و مدیران خائن، شناخت جریانات فکری و فرهنگی، مطالبه عدالت و. نبوده اند که هیچ نشانه ای از این رفتارها در داستان ها و خاطرات منقول از ایشان منعکس نمی شود؟!
به این تصاویرlink (عناوین) توجه کنید: شهیدی که عاشق می شود، شهیدی که می خندد، شهیدی که نماز شب می خواند، شهیدی که مهربانی می کند، شهیدی که شعر می سراید و. چقدر این تصاویر به شهدای داستانها و کتابهای خاطرات گزینش شده از زندگی ایشان، که خوانده ایم نزدیک اند!
حالا به این تصاویر (تیترها) توجه کنید: شهیدی که فریاد می زدند، شهیدی که دعوا می کند، شهیدی که افشاگری می کند، شهیدی که تهدید می کند و. به نظر می رسد این تصاویر تا حد زیادی با واقعیت جنگ و شهدای ما فاصله دارند!جملات داخل پرانتزتوسط "سره" اضافه شده»
متأسفانه چند سالی است که برخی مؤسسات و نویسندگان آنها ـ عمدتاً خانم ها ـ تصویر اولی را که از شهدا ترسیم شد مورد توجه قرار داده اند و اگر به سراغ بررسی زندگی شهدا و توصیف وقایع آن رفته اند نیز به نحوی گزینشی فقط این جلوه های شخصیتی را دیده اند!
پسری خوشگل، پدری مهربان، همسری عاشق، دوستی وفادار، فرزندی لطیف، دانشجویی درس خوان، شاعری تنها، هنرمندی حساس و. عمده تیپ های مورد علاقه این نویسندگان اند که به نظر می رسد آنچه را خود دوست می داشته اند و با نگرش احساسی خویش در اذهان شان پرورانده اند به عرصه دفاع مقدس نیز وارد کرده و روایت هایی این چنینی ساخته و بافته اند!
شاید به خاطر همین گونه روایت صرفاً احساسی است که از بستر ارتباط نسل جدید با شهدای جنگ تحمیلی، رفتاری ناقص بروز یافته و یک رابطه شخصی و نگاه فردی تولید شده و روح شهدا در عرصه های اجتماعی کشور امکان بازتولید و بازتعریف پیدا نکرده است!
اما حقیقت آن است که شهید (همواره) شهید است و نمی توان به بهانة جذب مخاطب یا گرفتاری نویسنده در نفسانیات و نگاه های غلط شخصی، همه جنبه های شخصیتی و رفتارهای ایشان را منعکس نکرد و به تحریف واقعیت دست زد!
به راستی شهدای ما هیچ کدام اهل تحلیل و دعواهای ی، مقابله با جریانات متحجر و التقاطی، دفاع از مظلوم و فریاد علیه چپاولگران و سرمایه داران زالوصفت، درگیری با اسراف کنندگان بیت المال و مدیران خائن، شناخت جریانات فکری و فرهنگی، مطالبه عدالت و. نبوده اند که هیچ نشانه ای از این رفتارها در داستان ها و خاطرات منقول از ایشان منعکس نمی شود؟! چرا دلسوزان انقلاب و همرزمان شهدا ساکت نشسته اند و نسبت به این گونه تحریفات اعتراض نمی کنند؟ مجال اندک این یادداشت اجازه نمی دهد تا از شهدایی چون چمران، آوینی، همت و. که به دلایل مذکور بیشتر مورد توجه این نویسندگان اند جلوه هایی را نقل کنیم تا جایی که تصور شود گویی از فرد دیگری روایت می شود! آیا این ظلم به شهدا پذیرفتنی است؟
شهید مظلوم محمدبروجردی
آیا روایت سکولار و فردی ارائه دادن از شهدایی که فعال ترین و انقلابی ترین و توجیه ترین افراد در زمان خویش بوده اند محدود کردن مدل نیروی مطلوب انقلاب اسلامی در انسان فردگرای قبل از انقلاب نیست و نمی توان رد پای نگاه های متحجرانه یا روشنفکرانه ای که دین را در عرصه اجتماع ناکارآمد می دانند در اینجا نیز مشاهده کرد؟!
متأسفانه باید اذعان کرد که این گونه نگاه ها از عرصه ادبیات و هنر دفاع مقدس فراتر رفته و در رویکردها و برنامه های ارگان ها و نهادهای مردمی و دولتی که در این رابطه ورود کرده اند نیز بروز جدی دارد! ضریب دادن به شهدایی خاص، بی توجهی به شهدایی که از نظر این حضرات جذابیت لازم را برای جذب این نسل ندارند!! ! توجه دادن به شهدایی با تصاویر خوش آب و رنگ! سردار زدگی و تهرانی زدگی در انتخاب شهدا و. همه و همه جلوه هایی ناپسند از این نوع نگاه های غلط به شهدا و دفاع مقدس اند و کاش آنان که دغدغه واقع گرایی در دفاع مقدس را دارند با نگاه اصیل و جامع انقلاب اسلامی به جنبه های مغفول زندگی شهدا نیز توجه نمایند و خود را از آفت عوام زدگی و تحت تأثیر هنجارهای غلط اجتماعی قرار گرفتن رها سازند.
ان شاءالله.
"علیرضاکمیلی"
* مطالب مرتبط با موضوع بحث:
- فضیلت محور است یا کرامت ؟
✍️
اشاره: مدتی در این فکر بودم که از یادداشتها و دیدگاههای نزدیک و یا مطابق با مشی "سره" به عنوان یادداشت میهمان یا بازنشر با ذکر نام نویسنده و توضیح مختصر و احیانا" آدرس منابع و مستندات اقدام کنم ؛ تا اینکه با یادداشتی از برادر بزرگوار و فرهیخته "علیرضاکمیلی" دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده ؛ در ماهنامه امتداد"ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392" مواجه شدم ؛ اگرچه متن مقاله در تابستان سال1392 در بخش پرونده ویژه منتشر شده لکن بازنشر آنرا خالی از منفعت و لطف ندانستم . به امید مشارکت همراهان همیشگی در موضوع یادداشت.
*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجستهی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده میباشد،
ای پاهای من! سریع و توانا باشید، ای دستهای من! قوی و دقیق باشید، ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید، ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس! مرا ضعیف و ذلیل مگذار، تا چند لحظه بیشتر با قدرت و ارادهی صبور و توانا باش. به شما قول میدهم که پس از چند لحظه همهی شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خستهکننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعد به شما آرامش میدهم. .
دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجهی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بیخوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»
از این علایم، در زندگی همهی شهدای بزرگ میتوان یافت که نشان میدهد ایشان به چه میزان اتصال به حضرت حق داشتهاند. کسی که یک بار مناجاتهای شهید چمران» را خوانده باشد، یک دور فتح خون و متن گفتار فیلمهای شهید آوینی» را ورق زده باشد و جایگاه رفیع شهید صیاد شیرازی» و دهها شهید والامقام دیگر را بداند و از همه بالاتر، مقام شهیدان بهشتی» و رجایی» را بفهمد، بهخوبی مییابد که بهشت زهرای(س) تهران، بهواقع، دارالشفای دلسوختگان است و بهراستی عرفای بزرگ زمانهی ما را در خود جای داده است.
سنت الهی بر این است که خداوند از طریق ابزارها و وسایل، دینداری را در زندگی جاری و ساری کرده است و از همین روست که ما به دینداری مبتنی بر شناخت و عقلانیت توصیه شدهایم و سیره و زندگی اهلبیت(ع) نیز مشحون از همین روش است. نقل است که پیامبر(ص) چنان با مردمان صمیمی و راحت بود که میآمدند، اطراف او مینشستند و میگفتند: برای ما داستان بگو! و او نیز برایشان از داستا انبیاء و اولیای گذشته میگفت و پندشان میداد.»
روش هدایتی و معرفتی بزرگان دین ما هرگز بر کرامت» و معجزه» بنا نشده و اتفاقاً بزرگی آنان در همین است که در عین داشتن نگرشی ملکوتی، بهصورت واقعی و عادی در میان مردم زندگی میکرده و همزمان درس و الگویی مناسب برای مردمان بودهاند: لقدکان لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
دربارهی شهدای بزرگوار ما نیز که بهحق سیرهی اولیای دین را پوییدند، این حکم صادق است. آنان نیز که بعضاً از درجات بالای روحی و معنوی برخوردار بودند، هیچگاه سعی نداشتند تا از طرق غیرعادی، مردم را به دین خدا دعوت کنند و عمدتاً روش و منش ایشان، الگوی اطرافیانشان میشد و دهان به دهان میگشت.
مطالعهی سیرهی شهیدان رجایی و بهشتی – که بهحمدالله سیره و خاطراتشان منتشر شده است- چنان امکان تحقق آموزههای دینی در عصر حاضر را برای من و تو عینی، و قابل تحقق میکند که تصور میکنی یا آنان، مردانی از جنس دیگر بودهاند و یا میفهمی که عمل به فرایض دینی، چنین راهگشاست و چنان تعادل رفتاری و اوج روحی به انسان میبخشد که زبانزد همگان میگردد.
اما حیف و صد حیف که این شهیدان نیز به سان ائمهی مظلوم ما، از الگو بودن برای زندگی ما خارج شده و فقط از آنها به نقل قول کراماتی که خیلی وقتها منبعشان هم معلوم نیست، بسنده میشود. حتی اگر منبع درستی هم وجود داشته باشد، صرف نقل آن کرامات چیزی به ما» نمیافزاید؛ چراکه کرامت آنها قابل الگوبرداری نیست و باید سیره و مسیر آنان مورد توجه باشد تا به اذن الهی، آن نشانهها در ما نیز بروز کند. یادمان نرود که بزرگی این شهیدان به آن است که عبد او بودند وگرنه صرف داشتن کرامت هرگز نشانهی بزرگی نیست و چه بسیارند شیادانی که از راههای مختلف به بروز کراماتی دست مییابند!
حال، وقتی به بهشت زهرا(س) پای میگذاری، باز غربت این شهیدان بزرگ را میبینی! چند قدم اینطرفتر از قبر شهیدان چمران، کریمی، نامجو، مقبرهی شهدای هفتادودو تن و. که گاها خلوت است، به یکباره جمعیت بسیاری را میبینی که بهنام شهیدی که قبرش بوی "سیب" میدهد، تجمع کردهاند! جالب است که حتی کسانی که یک بار بر سر مزار شهدای بزرگ آن خطه حاضر نشدهاند، مستقیماً به سراغ اینجا میروند و گوشه چشمی هم به عرفای مدفون در آن بهشت ندارند!
آیا این یک زنگ خطر و نشانهی دوری از سیره و مسیری که بزرگان دین به ما نشان دادند نیست؟! آیا این امر بر غلبهی سطحینگری و عوامزدگی بر رفتارهای دینی ما دلالت ندارد؟!
یادم هست وقتی سگی در حرم امام رضا(ع) پیدا شد، فیلم آن در همهی ایران دست به دست شد و بهعنوان کرامتی بزرگ برای امام رضا(ع) نقل گردید! همان روزها خدمت استاد بزرگی بودیم، زبان به شکوه گشود و گفت: همه باور داریم که اینجا مهبط الملائکه است و در زیارت جامعه کبیره نیز آن را میخوانیم، حال چرا چنین بساطی برای این مساله باز شده است؟!»
راستی فاصله گرفتن از علماء، خطر افتادن به دام سطحینگریها را مهیا خواهد کرد. پس بههوش باشیم!
علیرضا کمیلی
☜.
مطالب مرتبط با موضوع بحث:
- تولد دوباره شهید، کلید نوشتهها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش نخست
بسم الله الرحمان الرحیم
* نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال
☜.
اشاره:
بحث درباره امکان بازدارندگی عراق از حمله به ایران، با وجود اهمیت آن در بررسی وقوع جنگ پیشین و استفاده از این تجربه برای جلوگیری جنگ در آینده، هنوز چندان مورد اعتنا قرار نگرفته است. انتشار یادداشت؛ نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال»، درسایت آقای محمد درودیان نویسنده و پژوهشگر جنگ ایران و عراق؛ واکنش هایی را بدنبال داشت و موجب بحث در این زمینه شد.بنده با نظر به مسئله بازدارندگی و آنچه تا کنون در سایت آقای درودیان منتشر شده بود، مسئله بازدارندگی را با نظرگاه دیگری مورد نقد و بررسی قرار دادم. لازم به ذکر است آنچه در ادامه می آید یادداشتی است که در تابستان سال 1395درسایت استاد درودیان منتشر گردیده و مع الاسف با سوء تفاهم از فحوای آن؛ توسط برخی برادران ارتش مورد اقبال قرار نگرفت.لذا مجددا" بازنشر می گردد.امید است با مشارکت دوستان بحث حاضر گسترش و تعمیق یابد.
✍️
سابقه :
درج مقاله ای تحت عنوان: نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال»؛ در پایگاه اینترنتی استاد درودیان؛ واکنش ها و پاسخ های متنوعی از سوی صاحب نظران و علاقمندان به موضوعات دفاع مقدس را در پی داشت و در این بین امیران سرافراز ارتش ج.ا.ایران آقایان گلفام و حسینی از منظر حمیّت قسمتی و دفاع از زحمات نیروهای سه گانه ارتش بعد از پیروزی انقلاب و در خلال وقوع جنگ تحمیلی، دفاعیاتی جانانه، مبسوط و مستدل به ادله ای در رد مسئله غافلگیری ارتش نسبت به حمله عراق و تبیین علل ضعف بازدارندگی نیروهای مسلح را ارائه فرمودند. نکته قابل تامل در پاسخ های امیران محترم آجا؛ این است که اصولا پاسخگوی بعضی اشکالات ارتش نیست! اما ایشان پذیرفته اند که باید پاسخ دهند و گاه پاسخ ها رنگ و بوی کنایی و احساسی بخود می گیرد. بدیهی است مخاطب اصلی برخی اشکالات و ابهامات مطروحه؛ نهادهایی فراتر از ارتش می باشند و ارتش به تنهایی نباید پاسخگوی برخی از این معایب و نواقص باشد؛ لذا از این جهت نقد تهای کلی و نهادهای فراتر از نیروهای مسلح نیز ضروری به نظر می رسد.(1) این کمترین ضمن مطالعه اجمالی این مطالب چه از دید استاد درودیان و موافقین نظریه ایشان و چه از نگاه امیران محترم و همفکرانشان؛ به فرضیه سومی رسیدم که نتیجه استنتاج فردی است و قطعا فصل الخطاب نیست، بلکه پیش فرضیه ای است که تا تبدیلشدن به یک نظریه، نیازمند اصلاحات بعدی می باشد. اما شاید بتواند به نتیجه گیری در خصوص اهداف این مبحث کمک کند. این دیدگاه متفاوت ناظر بر ماهیت و ساختار تهاجمی و سرکوب گرایانه ارتش شاهنشاهی در قبل از وقوع انقلاب و مدیریت سطوح کلان و جزئی ارتش توسط مستشاران خارجی است و آنچه غیورمردان ارتش پس از انقلاب میراث دار آن شدند؛ در واقع ساختاری است که اساسا برای دفاع از حدود و ثغور کشور طراحی نشده و فاقد قدرت بازدارندگی مستقل از آمریکا و ناتو بوده و اصولا برای سرکوب معارضین داخلی شاه و جنبش های ضداستعماری خارج از کشور تاسیس شده بود.
مقدمه:
نظام آموزشی نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران به گونه ای تنظیم شده بود که؛ ارتش به مثابه یک قوه تهاجمی درون مرزی و یک قدرت قاهره جهت سرکوبی مخالفان داخلی باشد و نه یک نیروی دفاعی برون مرزی و بازدارنده مهاجمان خارجی. ریشه این تنظیم ساختار را باید در کودتای ضدانقلابی 28 مرداد 1332 و باز پس گیری تاج و تخت شاه به کمک امپریالیسم امریکا جستجوکرد.
شاه؛ ارتش ایران را دربست و بی قید و شرط در اختیار پنتاگون قرار داد. تعداد مستشاران نظامی آمریکا از آن سال تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به بیش از 40 هزار نفر می رسید. این مستشاران همه دانش خود را بکار گرفتند تا نیروهای مسلح را از مردم دور نگه دارند و ارتشی بوجود آورند که بجز شاه به هیچ چیز ایمان نداشته باشد و خدا و میهن را تنها در پناه شاه بشناسد و باور کند. نخستین گامی که در این راه برداشته شد محو تمامی ذرات اندیشه ی، آزادگی و میهن پرستی در صفوف نیروهای مسلح بود و از آن جمله پاکسازی افسران متدین و مذهبی، تیرباران برخی افسران وابسته به احزاب و دسته جات مذهبی، ملی و ی و متلاشی کردن شبکه نظامی حزب توده بود.
سپس سیستم پرسنلی و عضوگیری ارتش را بر اساسی طرح ریزی کردند که هر کسی اندک اندیشه ای بجز وفاداری مطلق به شاه و اطاعت کورکورانه از دستورات، در سر بپروراند. از درجه سرگردی بالاتر ارتقاء نیابد. آنگاه دوره های آموزشی کاملاً اختصاصی و برنامهریزی شده ای برای تعلیم و پرورش فکری افسران ایرانی در امریکا تدارک دیدند که مواد آموزشی آن بیشتر شستشوی مغزی و جنگ روانی بود تا آشنایی با تاکتیک های جدید جنگی یا کاربرد سلاح های مدرن. این دوره ها که افسران ارشد هر کدام بیش از 2 بار در طول خدمت آنرا می گذراندند، چنان متکی بر شیوه ها و مسائل جنگ های داخلی، پارتیزانی و خیابانی بود که حتی کسانیکه به فنون نظامی آشنایی نداشتند، درمی یافتند که هدف، ایجاد یک قشون محلی سر تا پا وفادار به رژیم و یک گارد مسلح جاویدان و یک ابزار برادرکشی است، نه یک ارتش مدافع مرزها و بازدارنده دشمنان!!
تیتر رومه مربوط به حمله تانکهای ل92 زرهی به انقلابیون اهواز و دزفول دی ماه 1357 می باشد
ساختار ارتش شاهنشاهی بگونه ای طرح ریزی شد که با توجه به حضور مستشاران، ارتش علیرغم اینکه نیروی نظامی تعلیم دیده و مجهزی بود، لیکن اختیار و قوه تجزیه و تحلیل ی نداشت و فرماندهان طوری تربیت شده بودند که به صورت سیستماتیک کار کنند و از دخالت در امور راهبردی که قائم بر تحلیل ژئوپولتیک باشد، بپرهیزند. ارکان چهارگانه ارتش هر روز گزارشات و مشاهدات خود را به مقامات بالاتر ارسال می کردند ولی حق نتیجه گیری نداشتند. نتیجه گیری و تصمیمات ی بر اساس گزارشات ارتش و ژاندارمری و . به ساواک و با مشاوره ساواک (CIA-Moosad) به شاه و منحصرا توسط شاه و چند تن از مقامات نزدیک به وی (CIA-Moosad) انجام می گرفت. (2)
مقامات پنتاگون بارها؛ تلویحا و تصریحا گفته بودند که ارتش ایران اگر از سر تا پا به سلاحهای مدرن غیراتمی مجهز شود، هرگز یارای ایستادگی در برابر هجوم ارتش شوروی را نخواهد داشت و حداکثر کاری که بیرون مرزهای ایران از آن ساخته است، نگهبانی از شریان نفت و قلع و قمع نهضت های رهایی بخش منطقه، مانند ماموریت حفظ صلح !؟ در کنگو، لشکرکشی به ظفار می باشد.
از این جهت؛ نه تنها قدرت تفکر و استدلال منطقی از کسانیکه در این نظام ارتقاء می یافتند سلب شده بود، بلکه قوه ابتکار و اراده و تصمیم گیری و توانایی فرماندهی آنان نیز به حداقل ممکن کاهش یافته بود.(3)
البته به رغم همه تلاشهای سازمان یافته در جهت مسخ روانی و عقیم کردن فکری افسران ارتش ایران؛ نه تنها نتوانستند اکثریت ارتش را به دژخیمان سرسپرده رژیم تبدیل کنند، بلکه بسیاری از افسران، درجه داران و همافران چنانچه در زمان انقلاب به کرات مشاهده شد، تمرد و سرپیچی کردند و با اعلام وفاداری به انقلاب و مردم به صفوف مبارزه انقلابی پیوستند. اما مع الاسف دکترین بازدارندگی ارتش کماکان بدون تغییر باقی ماند.(4)
*تجزیه و تحلیل :
1- با نگاهی اجمالی به استعداد سازمانی نیروهای سه گانه ارتش شاهنشاهی و التفات به لقب ژاندارم منطقه؛ چنین استنباط می شود که بین استعداد و ماموریت ارتش سلطنتی، هیچگونه تناسبی وجود نداشت (اجرای مأموریت واگذاری به هر فرماندهی با استفاده از دو عامل انسانی و تجهیزات امکانپذیر است) بعنوان مثال نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی که بایستی قوی ترین نیروی مدافع تمامیت ارضی و مرزهای کشوری با تقریبا 1400 کیلومتر مرز مشترک با کشور عراق یعنی جدی ترین تهدید بالقوه وقت و مساحتی بیش از همین مقدار مرز مشترک با پاکستان و افغانستان (تهدید از ناحیه شوروی)، در قالب 3 سپاه و دارای 10 لشکر پیاده و زرهی (از 10 لشکر، 2 لشکر گارد شاهنشاهی تهران بوده که عملا جز محافظت از شاه وظیفه ای نداشتند)، 4 تیپ مستقل پیاده، زرهی و هوابرد، 5 گروه توپخانه و 4 گردان پدافند هوایی موشکی و سایر اجزاء ریز سازمانی می باشد! که برابر اصول جنگ کلاسیک این تعداد لشکر و تیپ تکافوی پدافند در مرزی به وسعت بیش از 1400 کیلومتر، حتی با در نظر گرفتن عوارض طبیعی و موانع سد کننده موجود در مرز با عراق را نمی کند! (در حالت استاندارد هر لشکر می تواند حداکثر در عرض 30 کیلومتر پدافند نماید(5). از آنجا که بعد از وقوع انقلاب، دو لشگر گارد شاهنشاهی منحل گردید، عملا استعداد ارتش کمتر هم شد و توان بازدارندگی مشکوک قابل بحث و چالش ارتش شاهنشاهی را کاملا زیر سئوال برد. (بازدارندگی از جنس دکترین و غافلگیری از جنس تاکتیک می باشد. در تعریفی هرچند کوتاه برای بازدارندگی اینگونه بیان کرده اند؛ ایجاد وضعیتی بواسطه مولفه های قدرت که دشمن نیت و یا اقدام عملی برای تعرض را به دلیل عدم تحقق هدف و قبول خسارت های زیاد منتفی بداند.) (6)
2- از طرفی نقش غیرقابل انکار مستشاران نظامی بیگانه در مدیریت و کنترل ارتش و خروج قهری ایشان از کشور و به تبع آن انفکاک از بدنه ارتش، باعث بروز خلاء در حلقه های واسط بین مدیریت کلان با زیر مجموعه ها گردید و تا مدتها باعث سردرگمی در استقلال و بازیابی استعداد و اداره این مجموعه کاملا وابسته به شخص شاه و ناتو (آمریکا) گردید. از عوارض این وابستگی و خلاء پیش آمده، عدم آمادگی و توازن ارتش انقلابی برای دفاع از مرزها را می توان برشمرد.
3- حضور نیروهای مسلح ارتش شاهی در ماموریت های خارج از کشور نظیر: اعزام جنگنده هوایی به کنگو به منظور حفظ صلح؟! (دی ماه 1341)، درگیری تمام عیار در ظفار عمان و دادن تلفات قابل ملاحظه نیرو و تجهیزات در این برهه (دی ماه 1351)، حمایت نظامی از پاکستان برای سرکوب شورشیان بلوچستان پاکستان، اعزام نیرو به ویتنام، لبنان و سوریه به عنوان پاسدار صلح و همکاری با آمریکا و اجرای ماموریت هوایی شناسایی مراکز نظامی شوروی، فرضیه تهاجمی بودن و غیرتدافعی بودن ارتش سلطنتی را تقویت و تایید می کند.
عملیات نظامی ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار-عمان"1351-1354"
4- توان و استعداد ارتش شاه، نشان دهنده این واقعیت است که طراحان و بنیانگذاران ارتش (آمریکایی ها) بدنبال این هدف بوده اند که چنانچه روزی بین کشور ایران و هر کدام از همسایگانش مخاصمه و جنگی درگرفت بدلیل کم توانی پیش گفته در بحث نیروی زمینی از نظر تعداد لشکر برای پوشش پدافندی در مرزهای طولانی با کشورهایی نظیر عراق و پاکستان و افغانستان و مرزهای دریایی نیازمند درخواست اعزام نیروی خارجی و زمینه سازی حضور طولانی مدت نیروهای خارجی در کشور باشد.
5- البته بجز موارد ذکر شده که مربوط به پیش از انقلاب است، عوامل دیگری پس از انقلاب در عدم تحقق بازدارندگی، مزید بر علت گردید که اختصاراً شرح داده می شود:
- تعدیل و ترخیص جمع کثیری از کارکنان پایور و سرباز ارتش (نزاجا)؛ کاهش از 500/000 نفر به حدود 0/000 نفر (7)
- واگذاری دفاع از مرزهای غربی-جنوبی به 2 لشکر سرزمینی در بدو ارتش بعث (لشکر 81 باید 650 کیلومتر را پوشش میداد و لشکر 92 نیز مسئولیت پوشش منطقهای به عرض 420 کیلومتر را بر عهده داشت. (8)
- استفاده از طرح های عملیاتی پیش از انقلاب با تغییرات جزیی در محتوی و تغییر کلی در نام آنها از پیکار، ابومسلم، زاگرس، شاهین و سبلان به ابوذر، البرز، ذوالفقار، حر و کمان 99 که با توجه به سلطه و اشراف مستشاران خارجی بر تهیه اینگونه طرح ها، اساساً ارتش بعث عراق دست ارتش ایران را از پیش خوانده بود. (9)
- عدم استفاده از تمام ظرفیت های قانون خدمت وظیفه عمومی در فراخوانی نیروهای وظیفه احتیاط و ذخیره اول و دوم (کلیه افراد ذکور خدمت کرده 19 تا 50 سال) گفتنی است که؛ ارتش تنها یکبار در سال 59 سربازان خدمت منقضی سال 56 را به تعداد حدود 85000 نفر در قالب نیروی احتیاط، به خدمت احضار نمود و پس از آن علیرغم وجود نیروی انسانی چند میلیونی و کافی! و وجود سازوکار قانونی برای بکارگیری مشروع این نیروها هیچگاه از این ظرفیت بکر در شرایط حساس کشور استفاده نکرد و به بهانه رویکرد نیروهای بسیج به سازمان رزم سپاه که غالباً زیر سن مشمولیت بودند، از فراخوانی قانونی نیروهای موظف احتیاط، استنکاف ورزیده است که در جای خود نیاز به تبیین و بررسی دارد. ( آمار تقریبی جمعیت ذکور 50-19 ساله ها در سرشماری سال 1385، مجموع نیروهای ضرورت، احتیاط، ذخیره 1 و 2 ___"12/914/966" نفر برآورد می شود. (10)
- تقلیل استعداد نیروی زمینی از 10 لشکر موجود قبل از انقلاب، به حدود 8 لشکر و حفظ همین استعداد تا پایان جنگ. البته نگارنده اطلاع ندارد که در حال حاضر تعداد لشکرها و تیپ های مستقل نزاجا افزایش پیدا کرده یا خیر؟ اما چنانچه قائل به حفظ همین استعداد باشند، تحقق بازیابی قدرت بازدارندگی و دفاع از تمامیت ارضی کشور؛ قدری ناممکن و نگران کننده بنظر می رسد. (بنظرمی رسد بیشتر بار دفاعی جنگ را نیروی هوایی، نیروی دریایی، هوانیروز، توپخانه و یگان های پشتبانی رزمی آجا بر دوش کشیدند و نقطه قوت ارتش بیشتر در این زمینه بوده است.)
- نقش بنی صدر به عنوان فرماندهی کل قوا در فرماندهی ارتش و ایجاد افتراق بین فرماندهان ارتش و سپاه و تضعیف و سلب ابتکار عمل از فرماندهان ارتش و عدم اعتقاد در بکارگیری نیروهای مردمی.
- اثرات و تبعات کودتای عقیم نقاب (پایگاه شهید نوژه) بر استفاده محتاطانه و محدود از یگانهای ارتش، با تدابیر و دستورات کنترل کننده ویژه از سوی سران دولت و نظام.
*نتیجه گیری:
1- اساساً ارتش موسوم به شاهنشاهی در تمام ادوار تاریخ معاصر؛ خصوصاً از قاجاریه تا پهلوی های اول و دوم؛ چون به اهتمام و مطلوب کشورهای خارجی نظیر فرانسه، انگلیس و آمریکا و . تشکیل و تدریب می گردید؛ همواره فاقد اقتدار و بازدارندگی به معنای واقعی بوده و تنها در سایه حمایت دول استعماری، حضور مستشاران اجنبی و پیمان های نظامی مانند: سعدآباد (1316 شمسی)، بغداد (سنتو) و ناتو، از گزند کشورهای معارض و خصوصا شوروی سابق و اقمارش در امان بوده که اشتباهاً به توان بازدارندگی نظامی تعبیر می گردد. کما اینکه در طول جنگ های ایران و عثمانی، ایران و روس (قاجاریه) و جنگ جهانی دوم (شهریور 1320 و سقوط پهلوی اول) و پیروزی انقلاب اسلامی (سقوط پهلوی دوم)؛ شاهد ناکارآمدی و فروپاشی این ارتش ها می باشیم.
2- عدم توازن بین استعداد ارتش (تجهیزات و نیروی انسانی) و ماموریت واگذاری (بازدارندگی دشمن و حفظ تمامیت ارضی با توجه به مساحت مرزهای خشکی و دریایی کشور) که در اصل حفظ شاه و تاج و تخت وی به هر قیمت بوده، یکی از محل های مورد بحث در نداشتن توان بازدارندگی ارتش شاهنشاهی می باشد.
3- حضور مستشاران نظامی بیگانه در حساس ترین نقاط ارتش، آموزش افسران منتخب در خارج از کشور و نداشتن استقلال رای فرماندهان عالی ارتش در هدایت و فرماندهی ارتش، دلیل دیگری در عدم وجود عزم شاه و حامیانش برای تقویت و ایجاد توان بازدارندگی در ارتش می باشد.
4- در پایان و با توجه به پاسخ های قبلی امیران محترم گلفام و حسینی به سئوالات مطروحه، همچنان این سئوالات مطرح می باشند که:
- آیا راهبرد نیروهای مسلح ج.ا.ایران در تدوین دکترین بازدارندگی از تهاجمی درون مرزی و قدرتی قهری جهت سرکوبی مخالفان داخلی به نیرویی دفاعی برون مرزی و بازدارنده مهاجمان خارجی تغییر کرده است؟
- تجربیات دفاع و نبرد 8 ساله چه تاثیری در تدوین و تغییر دکترین فعلی داشته است؟
- آیا تحلیل ارتش از مبانی قدرت و میزان بازدارندگی خود در حال حاضر تغییر کرده است؟
- دکترین فعلی این نهاد برای حفظ امنیت کشور چیست؟ (11)
***************
* منابع و رفرنسها :
1- اقتباس از نظرات آقای شیرعلی نیا ذیل مقالات مرتبط با موضوع یادداشت در سایت محمد درودیان
2- اقتباس از نظرات آقای آب پیکرذیل مقالات مرتبط با موضوع یادداشت در سایت محمد درودیان
3- گزارشات مستشاران نظامی به کنگره امریکا مندرج در مجله Army & Politics
4- برداشت از کتاب انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینی - نوشته دکتر سیروس پرهام (سایروس برام) ترجمه پ شیرازی-دی ماه 1357
5- اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی
6- پاسخ امیر گلفام به نقد اظهارات وی درباره غافلگیری ارتش در برابر حمله عراق
7- پاسخ امیر گلفام به نقد اظهارات وی درباره غافلگیری ارتش در برابر حمله عراق
8- اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی
10- اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی
11- نقدی بر دو دیدگاه؛ فرصتی مغتنم برای طرح یک پرسش، به قلم دکتر مریم جوان شهرکی
***************
* مقالات مرتبط با موضوع یادداشت:
درباره این سایت